به گزارش پایگاه خبری تحلیلی رادار اقتصاد به نقل از همشهریآنلاین در این جلسه متهم ردیف اول به نام کریم که باغبان سابق ویلایی مهرجویی بود و بررسیها نشان میدهد که مهرجویی و همسرش با ضربات چاقوی او به قتل رسیدهاند، به رغم اینکه در مراحل بازجویی و بازپرسی به جنایت اقرار کرده بود و همه جزئیات شب حادثه را شرح داده، اما قتلها را انکار کرد و مدعی شد که همدستشان به دروغ پای او به این ماجرا باز کردهاند. در جلسه دیروز که اولیای دم داریوش مهرجویی در آن حضور نداشتند اما پدر وحیده محمدیفر(همسر مهرجویی) حضور داشت، متهم ردیف دوم پرونده اما جزئیات کاملی از شب حادثه شرح داد.
کیفرخواست
بر اساس کیفرخواست صادر شده از سوی دادسرا که در ابتدای جلسه محاکمه قرائت شد، قاتل اصلی کریم است که اتهامش «مباشرت در قتل عمدی مهرجویی و همسرش»، «مشارکت در سرقت تعزیری»، «ورود به عنف به منزل دیگران» و «تهدید با چاقو» عنوان شده است.
متهم ردیف دوم با اتهامات «شروع به قتل عمدی مرحوم مهرجویی»، «مباشرت در ایراد ضرب و جرح عمدی به نحو وارد آوردن ضربات متعدد به مرحوم مهرجوئی»، «مشارکت در سرقت تعزیری» و «ورود به عنف به منزل دیگران»؛ متهم ردیف سوم با اتهامات «شروع به قتل عمدی مرحومه محمدیفر»، «مباشرت در ایراد ضرب و جرح عمدی با چاقو به نحو وارد آوردن جراحت به بدن مرحوم خانم محمدیفر»، «مشارکت در سرقت تعزیری»، «ورود به عنف به منزل دیگران»، «اخفای ادله جرم» و متهم ردیف چهارم نیز با اتهامات «معاونت در شروع به قتل عمدی مرحومه محمدیفر»، «مشارکت در سرقت تعزیری» و «ورود به عنف به منزل دیگران» روبهرو هستند.
ایراد به کیفرخواست
پس از بیان کیفرخواست از سوی نماینده دادستان، وکلای اولیای دم قربانیان در جایگاه قرار گرفتند تا اظهارات و درخواست خود را بیان کنند. وکلای هر دو مقتول به کیفرخواست اعتراض کردند و گفتند که به نظر آنها کیفرخواست با عجله صادر شده و قتلها از سوی حداقل دو نفر از متهمان صورت گرفته و قاتل اصلی فقط یک نفر نیست.
مانوش منوچهری، وکیل مونا، دختر داریوش مهرجویی گفت: در عکسهایی که از صحنه جرم گرفته شده، او لباس رسمی به تن دارد. به نظر ما وی منتظر میهمان بوده و درخواست کردیم که تماسهای آخر ایشان بررسی شود که معلوم شود وی منتظر چه کسی بوده اما وقتی به تلفنهای مهرجویی دسترسی پیدا کردیم، دیدیم که همه شبکههای اجتماعیاش پاک شده و سئوال این است که چرا این اتفاق افتاده است. همچنین ما خواستیم فیلم دوربینهای مداربسته بررسی شود که نشد.
وی ادامه داد: در کیفرخواست فقط برای کریم اتهام مباشرت در قتل گرفته شده است. حال آنکه به نظر ما قتل از سوی دستکم ۲نفر انجام شده. چون یکی دیگر از متهمان در بازجوییها گفته بود که ضربات چاقو را به گردن خانم مهرجویی زده و باید حداقل اتهام او معاونت در قتل در نظر گرفته شود.
نماینده دادستان در پاسخ به این ایردات گفت: دوربینها بررسی نشده چون متهمان گفتهاند از در اصلی شهرک وارد باغ نشدند بلکه از دیوار پشتی خودشان را به ویلای آقای مهرجویی رساندند. مامورن پلیس تحقیقات را به طور کامل دنبال کردند ولی ردپای هیچ فرد دیگری در پرونده دیده نشده است. متهمان اقرار به قتل داشتند و ما وارد موضوعات دیگر نمیشویم و ملزم نیستیم بررسی کنیم یک نفر در خانهاش میخواهد رکابی بپوشد یا کت و شلوار.
انکارهای عجیب قاتل
وقتی نوبت به متهمان رسید که از خود دفاع کنند، کریم(متهم ردیف اول) نخستین کسی بود که در جایگاه قرار گرفت. او در زمان دستگیری به قتل داریوش مهرجویی و همسرش اقرار کرده و گفته بود: «من در زمانی که برای آنها کار میکردم، ۳۰میلیون تومان طلبکار شده بودم، اما آنها حاضر نبودند این مبلغ را پرداخت کنند و میگفتند که هیچ بدهیای به من ندارند. آنها قبلا به خاطر سرقت یک جاروبرقی مرا به زندان انداخته بود و به همین دلیل از آنها کینه به دل گرفته بودم و با همدستی برادرم و ۲نفر از دوستانم نقشه قتلشان را کشیدم.» این مرد در جریان بازسازی صحنه جنایت نیز جزئیات نحوه ورودشان به ویلای مهرجویی، نحوه قتل داریوش مهرجویی و سپس وحیده محمدیفر را نیز به طور کامل شرح داده بود اما دیروز و در جلسه دادگاه، به طرز عجیبی همه اعترافاتش را پس گرفت و مدعی شد که هیچکس را نکشته است.
سوال و جوابهای رد و بدل شده بین متهم و قاضی دادگاه را بخوانید:
قاضی: شما متهم به مباشرت در قتل عمد آقای مهرجویی و همسرش، چاقوکشی روی میت، مشارکت در سرقت مسلحانه و ورود به عنف هستید. آیا اتهام خود را قبول دارید؟
متهم: کدام اتهام؟ من از مردم ایران خوبی دیدم و به آنها بدی نکردم. ۱۲ سال است که در این شهرک کار میکنم. به ۵ باغ و ویلا رسیدگی میکنم. حتی صاحبان باغ کلید گاوصندوقهایشان را در کمد میگذاشتند و من هیچ وقت دزدی نکردم. من در زمان قتل آنجا نبودم. موهای من بلند بود و به من گفتند شبیه طالبان هستم و قتل را به گردن من انداختند. شب حادثه من در باغ دیگری بودم و برادرم نیز منزل پدر خانمش بود. پدر خانمش در زیبادشت شمالی و در باغ اشراقیها سرایدار است. او به آنجا رفت و حتی برای من یک قابلمه غذا به همراه سیبزمینی سرخ شده آورد. سر کار بودم و داشتم کارگری میکردم که من را گرفتند.
قاضی: پس از جزئیات قتل چگونه اطلاع داشتی؟
متهم: ماموران پلیس به من یاد دادند. گفتند که قتل را گردن بگیر ما کمکت میکنیم.
قاضی: دوربینها تصویر تو را در روز قتل گرفتهاند و لباسهایت که در فیلم تنت بوده نیز مشخص است.
متهم: بله. من یک لباس سفید و مشکی با کلاه سفید و کفش سفید به پا داشتم. این لباسها را صاحب یکی از باغها به من داده بود. اما من به خانه مهرجویی نرفتم.
قاضی: همسایهها دیده بودند که تو آنجا بودی.
متهم: یک روز قبل از قتل آقای مهرجویی زنگ زد و گفت کارم دارد. من به آنجا رفتم. روز بعد هم برای ادامه کار رفتم. زنگ در را زدم. از خانه سر و صدا میآمد. آقای مهرجویی گفت مهمان دارم. تو برو. من هم رفتم.
قاضی: اموال مسروقه کشف شده و تو اعتراف کرده بودی که قرار بود طلاها و گوشی را بین ۴ نفر تقسیم کنید.
متهم: من اصلا سرقتی انجام ندادم.
قاضی: تو قبلا اسکندر را دیده بودی؟
متهم: پارسال در ختم عمویش دیده بودم؟
قاضی: داود را چطور؟
متهم: داود تازه ۲ ماه بود از افغانستان به ایران آمده بود. اما با آنها هیچ حرفی نزدم.
قاضی: پس اتهامات را قبول نداری؟
متهم: نخیر قبول ندارم. هر چه گفتم تحت فشار بوده.
قاضی: بازپرس و معاون دادستان نیز تو را تحت فشار گذاشتند؟
کریم: نه. روز مواجهه حضوری از پزشکی قانونی آمدند و از ما خون گرفتند تا با نمونه خون پیدا شده در خانه مهرجویی مطابقت بدهند. آن روز داود به من گفت عجب غلطی کردم این کار را کردم. به او گفتم تو آدم کشتی و من را به اینجا کشاندی؟ اسکندر هم گفت خوب شد من بعد از قتل لباسهایم را شستم. آنها مرتکب قتل شدند و پای من را وسط کشیدند. برادرم هم بی گناه است. او یک بار از خانه مهرجویی دزدی کرد. او یک دوربین سرقت کرد. مهرجویی این موضوع را به من گفت. من هم دوربین را از برادرم گرفتم و پس دادم. بعد از آن برادرم از ایران رفت و من همچنان با مهرجویی در ارتباط بودم.
شهادت رئیس پزشکی قانونی
یکی از ابهاماتی که وکلای اولیای دم درباره کیفرخواست مطرح کردند، این بود که قاتلان اصلی دو نفر بودند نه یک نفر. حال آنکه اعترافات متهمان پس از دستگیری و تشریح جزئیات شب حادثه، نشان میداد که ضربههای کشنده به مقتولان توسط کریم، باغبان سابق مهرجویی وارد شده بود. پس از اظهارات وکلای اولیای دم، قاضی دادگاه از ارتین کمالی، مدیرکل پزشکی قانونی البرز خواست با حضور در جایگاه به سئوالات پاسخ دهد.
کمالی در پاسخ به سوال قاضی مبنی بر اینکه با توجه به اینکه ۲ ضارب در این قتل شرکت داشتهاند، کدامیک از این ضربات منجر به قتل شده است، گفت: ما نمیتوانیم بگوییم چه کسی باعث قتل شده است، اما در این جنایت، در ضربات منجر به قتل خطوطی وجود دارد که میتوان بر اساس آن نظر داد. ضربات اولی که به خانم مهرجویی وارد شده، خطوط تردیدی بوده و بعد از آن ضربه مهلکتر وارد شده است. ضرباتی که بر گردن وارد شده است، میتواند باعث خونریزی و مرگ شده باشد.
کمالی ادامه داد: ضربههایی که به آقای مهرجویی زده شده نیز هر چند که نیمه کاره بوده اما همان نوک چاقو باعث قطع شریان اصلی و آسیب دیدن ریه شده است.
او در پاسخ به سوال وکیل منا مهرجویی، مبنی بر اینکه در پرونده آمده مرگ بر اثر جسم تیز و سمی اتفاق افتاده است، گفت: ما اصلا اصطلاح سمی بودن در پزشکی قانونی استفاده نمیکنیم، حتما اشتباه تایپی صورت گرفته است. حتی در معاینات نیز ما به چنین چیزی برخورد نکردهایم.
همه جزئیات شب جنایت
داود متهم ردیف پرونده است. جوانی که میگوید شب حادثه از نقشه کریم برای قتل مهرجویی و همسرش خبر نداشته و ناخواسته وارد این بازی شده است. او دومین متهمی بود که در جایگاه قرار گرفت تا به سئوالات قاضی پاسخ دهد.
قاضی: اتهاماتت را شنیدی. آنها را قبول داری؟
متهم: بله قبول دارم.
قاضی: ماجرا را تعریف کن.
متهم: چند روز قبل از قتل کریم گفت برویم خانه مهرجویی دزدی کنیم. به غیر از من و او، میرویس و اسکندر هم بودند. آن شب از دیوار به داخل حیاط خانه مهرجویی پریدیم. خانم مهرجویی کریم را دید. در را بست. داد زد که زنگ می زنم به پلیس. ما هم ترسیدیم و رفتیم.
قاضی: تو را ندید؟
متهم: نه. چون چند روز بعد از این ماجرا من و نگهبان شهرک را صدا زد و گفت که چند روز پیش یکی آمده بود خانه من برای دزدی که شناختمش. بعد گفت که اسمش کریم است اما چون کریم قبلا با آنها کار میکرد و اختلاف داشت، باید نقشهای بکشد که او را گیر بیاندازد.
قاضی: بعد چه اتفاقی افتاد؟
متهم: میرویس و کریم این بار نقشهای کشیدند که کسی متوجه ما نشود. به من و اسکندر گفتند که می رویم برای دزدی. من خبر نداشتم که قرار است قتلی اتفاق بیافتد. شب جنایت از دیوار ته شهرک آمدیم تو. دور تا دور خانه را بررسی کردیم و بعد از روی نرده ها پریدیم داخل. کریم و اسکندر اول رفتند داخل و من و میرویس پشت آنها رفتیم. قبل از اینکه وارد خانه شویم از پشت پنجره دیدیدم که مهرجویی لباس مرتب پوشیده و نشسته بود روی کاناپه و داشت تلویزیون تماشا می کرد و خانمش کنار یک میز توی هال نشسته بود.
قاضی: چاقو دست کی بود؟
متهم: به نظرم دست کریم بود.
قاضی: از کجا وارد خانه شدید؟
متهم: از در آشپزخانه که به حیاط راه داشت و نیمه باز بود وارد شدیم. یک دفعه به صندلی گیر کردیم و صدا کرد. خانم مهرجویی با شنیدن صدا به طرف ما برگشت و ما را دید و داد زد و فرار کرد. وارد اتاق شد و من و اسکندر دنبالش رفتیم. داشت در را هل می داد که نتوانیم وارد شویم. ما هم هل دادیم که افتاد وسط اتاق. یک پارچه سیاه آنجا بود که برش داشتیم. دستش را و دهانش را با پارچه بستیم. گفتیم طلاهایت را بده اما گفت ندارم. می گفت چون به تازگی به خارج از کشور سفر کرده بودند، همه طلاهایش را به خانه مادرش برده و هنوز برنگردانده. ده تا النگو دستش بود که خواستم آنها را بدهد. داشتیم النگوها را میگرفتیم که کریم وارد اتاق شد. اصلا قرار نبود که قتلی انجام شود و فقط قرارمان دزدی بود. کریم که آمد با اسکندر پچ پچ کرد. بعد گفت که باید اینها را بکشیم و اگر این کار را نکنیم شکایت می کنند و ما دستگیر می شویم. تا آن لحظه نمی دانستم که او مهرجویی را کشته است. البته صدای زدن مهرجویی را با چوب شنیدم اما فکر نمی کردم کریم او را کشته باشد.
قاضی: در آن لحظه چه کسی خانم مهرجویی را به قتل رساند؟
متهم: کریم به من گفت که برو از پشت، سر خانم مهرجویی را نگه دار و من این کار را کردم و کریم به او طوری ضربه زد که دست من هم بریده شد. خانم مهرجویی افتاد روی زمین و کریم پایش را گذاشت روی دندههای او و کارش را تمام کرد. بعد چون دستم بریده شده بود رفتم دستم را شستم. بعد رفتیم داخل کمدها را گشتیم و دیدیم که دیگر چیزی داخل خانه نیست. بعد آمدیم بیرون و سر خیابان که رسیدیم جدا شدیم. وسایل سرقتی را هم دادیم به اسکندر. چون بیرون از شهرک زندگی میکرد و بهتر میتوانست آنها را مخفی کند.
قاضی: تو کجا رفتی؟
متهم: یک ساختمان نیمه کاره بود در آن حوالی و رفتم آنجا. صبح که بیدار شدم، دیدم که پسرعمویم ۲۳ بار به من زنگ زده. بعد که آمدم بیرون و رفتم شهرک، یکی گفت که اوضاع اینجا خرابه و فهمیدم که درباره ماجرای شب قبل حرف می زند. حدود ساعت ۷:۲۰ بود که از دور سر و گوشی آب دادم و دیدم که کلی مامور در حال رفت و آمد به خانه مهرجویی هستند. چون باید کار رنگکاری یک ساختمان ۵ طبقه در آن حوالی را انجام میدادم به سر کار رفتم. سه چهار شب از آن ماجرا گذشته بود که متوجه شدم پسرعمویم را دستگیر کردهاند. یکی به اسم خان محمد که برادر کریم بود را هم دستگیر کردند اما فکر نمیکردم ما لو برویم. برای همین در همان ساختمان نیمهکاره میخوابیدم که چند شب بعد، پلیس آمد بالای سرم و دستگیرم کردند. وقتی به اداره آگاهی رفتم، متوجه شدم که کریم و میرویس هم دستگیر شدهاند. همان موقع پیش ماموران همه چیز را اعتراف کرد و حتی گفتم که ما چهار نفر بودیم و نفر چهارم ما اسمش اسکندر است که اموال سرقتی هم پیش اوست. بعد از آن ماموران اسکندر را دستگیر کردند و او وقتی مرا دید شاکی شد که چرا او را لو دادهام و باید میگفتم که اموال سرقتی و چاقو را انداختهام توی چاه.
قاضی: زمانی که نزد پلیس اعتراف میکردی، تحت فشار بودی؟
متهم: نه. من اصلا کتک نخوردم و خودم اعتراف کردم.
قاضی: چاقو و دستکشها دست تو بود؟
متهم: بله. طلاها و اموال سرقتی دست اسکندر بود و من بعد از شب حادثه رفتم محلی که به چهارشنبه بازار معروف است و دستکشها را سوزاندم و چاقو را هم دفن کردم.
نظر شما